بازنگری قانون جامع حمایت از معلولان در مجلس کلید خورد

با حضور نمایندگانی از وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، بهزیستی و برخی اعضاء فراکسیون حمایت از حقوق معلولان بازنگری قانون حمایت از معلولان در مجلس کلید خورد.
 
به گزارش خبرنگار اجتماعی فارس بازنگری در بندها و تبصره‌های قانون جامعه حمایت از معلولان با حضور نمایندگان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، سازمان بهزیستی و برخی از اعضاء فراکسیون حمایت حقوق معلولان در مجلس آغاز شد.

برهمین اساس اعضای کمیسیون فراکسیون حمایت از حقوق معلولان بنا دارند بندهایی از قانون اشاره شده را برای حمایت بیشتر معلولان در بخش‌های مختلف تغییر دهند.

به گزارش فارس قانون جامع حمایت از معلولان که در جلسه علنی شانزدهم اردیبهشت ماه 1383 مجلس شورای اسلامی به تصویب رسیده است، قانون 16 ماده ای است که با هدف احقاق شهروندی معلولان و برابرسازی فرصتها ایجاد شده است، که پس از گذشت این سال‌ها نمایندگان مجلس اعتقاد دارند باید مفادی از این قانون تغییر کند.

در قانون جدید حمایت از حقوق معلولان قرار است بخش‌های حمایتی از جمله حمایت معلولان در بخش اشتغال، مسکن، ازدواج، ارائه خدمات تحصیلی بیش از گذشته در نظر گرفته شود.

شب یوری

 شب یوری

  بیش 50 سال پیش بشر با ارسال نخستین دست سازه ی خود به فضا، " عصر فضا" را آغاز نمود و کم کم به پیشرفت های شایانی در این عرصه دست یافت . اما حضور نخستین انسان در محدوده ای غیر از زمین به این زودی ها برای کسی قابل تصور نبود ، تا اینکه یوری گاگارین این رویا را به واقعیت تبدیل کرد . به همین منظور فروردین ماه هر سال فضا دوستان و منجمان سراسر دنیا این گام بزرگ بشریت و علم را جشن می گیرند .

 

  تاریخچه ی شب یوری

 سفر انسان به فضا حدود 50 سال پیش با پرتاب کپسول زنگ مانندی که "وستوک 1" نام داشت در 23 فروردین 1339 به واقعیت تبدیل شد . این فضاپیما، یوری گاگارین کیهان نورد اتحادیه ی جماهیر شوروی ، را به همراه داشت .

یوری گاکارین توانست لقب حضور نخستین انسان در فرا سوی مرزهای زمین را به نام خود کند .

دقیقا بیست سال بعد آمریکایی ها طرحی نو و جدید در این زمینه را در انداختند و در 23 فروردین 1359 از شاتل ها رونمایی کردند . این فضاپیماها برای حمل و نقل تعداد بیشتری فضانورد و مواد مورد نیاز طراحی شده بودند .

به همین منظور از 23 فروردین سال 1379 سازمان ملل متحد و انجمن نسل فضا به برگزاری برنامه های مختلف در سرار جهان پرداخته اند .

 دعوت به حضور

  در ایران نیز همانند تمامی کشورهای دنیا گروه های نجوم و علاقمند به فضا این روز را جشن می گیرند و به برگزاری برنامه های گوناگون مانند سخنرانی ها ، رصدهای عمومی ، نمایش عکس و ... می پردازند .

 امسال در تهران در روز پنجشنبه مورخ 24/1/1391 مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد با همکاری موسسه ی صلح آسمانی و کمیته ی راهبری جامعه ایمن شهرداری منطقه 2 تهران در مکان مجتمع رعد به آدرس شهرک قدس ( غرب )– فاز 2 – خ هرمزان - خ پیروزان جنوبی - پلاک 74 از ساعت 17 الی 21 برنامه هایی متنوعی برگزار خواهد کرد . لازم به ذکر است شرکت در این برنامه ها برای عموم علاقمندان آزاد و رایگان خواهد بود .

 ضمنا سرویس ایاب و ذهاب ویژه افراد دارای معلولیت بصورت رایگان آماده سرویس دهی به این عزیزان می باشد. عزیزان می توانند جهت رزرو سرویس ایاب و ذهاب از روز شنبه مورخ 19/1/91 لغایت روز دوشنبه مورخ 21/1/91 با مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد با تلفن 88082266 -021تماس حاصل فرمایند.

  وب سایت مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد :

http://raad-charity.org

 

این دختر به معنای واقعی کلمه یک «بمب روحیه» است



کنسرت در عشق‌آباد


می توان از فاطمه صالحی که به طور مادرزادی دو دست و یک پا ندارد به معنای واقعی کلمه یک «بمب روحیه» نام برد.
همشهری:زمستان داشت تمام می‌شد. ساعت ۵/۶ صبح روز ۲۳ اسفند ۱۳۶۵ بود. همه در هول و ولای به دنیا آمدن بچه‌ها بودند. اول معصومه به دنیا آمد؛ بچه‌ای سالم و طبیعی. اما هنوز همه چیز تمام نشده بود، یک ربع بعد قل بعدی فاطمه به دنیا آمد؛ نوزادی که دست‌هایش رشد نکرده بودند و فقط یک پا داشت. از همه بیشتر پرستار اتاق عمل ناراحت شد چون باید این خبر را به پدر این دوقلوها و بقیه اعضای خانواده که پشت در اتاق عمل منتظر بودند می‌داد.مادرم زمانی که ما را باردار بود زمین خورد. همین باعث شد که من گوشه شکم مادر بچسبم و نتوانم حرکت کنم و رشد خوبی نداشته باشم. حتی وقتی مادرم دکتر می‌رفت آنها فکر می‌کردند که فقط یک بچه در رحمش وجود دارد؛ غافل از آنکه ما دو قلو بودیم.
اولین روز مدرسه را هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. با آنکه با مادرمان رفته بودیم ولی من از نظر روحی خیلی اذیت شدم. چون مدرسه یک اجتماع کوچک بود و بقیه بچه‌ها خودشان را با من مقایسه می‌کردند و این مرا اذیت می‌کرد. وقتی هم که مادرم مرا در مدرسه تنها گذاشت، کمبودها را بیشتر احساس کردم ولی به هر حال توانستم دوستان خوبی پیدا کنم. اما تا دوران راهنمایی هم از نگاه‌های سؤال‌برانگیز مردم ناراحت می‌شدم.

او قبل از رفتن به مدرسه قلم را با پایش می‌گرفت و نقاشی می‌کشید و این روند تا سال دوم دبستان هم ادامه داشت تا اینکه معلم کلاس سومشان با او صحبت کرد و فاطمه قبول کرد که اگر بخواهد وارد دانشگاه شود باید مثل بقیه باشد بنابراین نوشتن با دست‌هایش را شروع کرد؛ اولش خیلی سخت بود ولی یواش یواش عادت کردم. هنوز هم خیلی از کارها را با پایم انجام می‌دهم؛ مثلا وقتی در خانه هستیم با پا غذا می‌خورم.

تا وقتی که فاطمه مدرسه می‌رفت برای آنکه از درسش عقب نماند به کلاس‌های آزاد نمی‌رفت ولی وقتی دیپلمش را گرفت سنتور را پیش استادش، غلامرضا مشایخی شروع کرد؛ «از سازها به پیانو و گیتار علاقه‌مند بودم ولی شرایط فیزیکی‌ام این اجازه را نمی‌داد. وقتی مشورت کردم متوجه شدم که می‌توانم در ‌ساز سنتور موفق باشم. اطلاعاتم درباره این ‌ساز در حد این بود که می‌دانستم به شکل ذوزنقه است ولی اگر حمایت‌ها و تشویق‌های استادم نبود شاید هیچ وقت به این ‌ساز علاقه‌مند نمی‌شدم.

فاطمه برای اینکه بتواند نواختن سنتور را شروع کند به پروتزهایی برای دستانش نیاز داشت تا با آنها مضراب را در دست بگیرد. متخصصان هلال احمر این کار را انجام دادند و فقط ماند یادگیری نت‌ها که فاطمه همیشه از آن می‌ترسید ولی بالاخره توانست با تمرین زیاد نت‌خوانی را هم یاد بگیرد.


او طراحی سیاه قلم را هم از برادر بزرگترش مهدی یاد گرفت؛ «در طراحی کشیدن پرتره انسان برایم خیلی سخت بود چون نمی‌توانستم دور صورت را خوب دربیاورم اما تمرین کردم و موفق شدم». بعد از آن هم به طراحی روی سفال علاقه‌مند شد.

بعد از اینها نوبت به گریم و آرایشگری رسید که فاطمه از کودکی به آن علاقه داشت؛ «وقتی ثبت نام کردم استادم گفت تو می‌توانی این کار را انجام دهی؟چون خیلی ظریف‌کاری دارد. من هم جواب مثبت دادم. در کلاس صدای استاد را ضبط می‌کردم و خیلی دقیق به کارهایش نگاه می‌کردم تا بهتر یاد بگیرم.

آموزش گریم به همین منوال تمام شد تا اینکه نوبت به روز امتحان رسید؛ روزی که اگر می‌توانست قبول شود دیپلم چهره‌پردازی می‌گرفت. فاطمه آن روز را به یاد می‌آورد و می‌گوید: «مسؤول برگزاری امتحان از مربی‌ام پرسید من چه مدلی به او بدهم که بتواند انجام دهد؟ این حرفش ترحم‌آمیز بود و خیلی ناراحت شدم و مربی‌ام هم به او گفت سخت‌ترین مدلی را که فکر می‌کنید به این هنرجو بدهید. او هم مدل خاتون را به من داد که خیلی سخت بود. بعد هم گفت یک ربع هم به‌ات وقت اضافه می‌دهم ولی من با خودم گفتم باید جوری کارم را پیش ببرم که به آن یک ربع وقت اضافه هم احتیاج پیدا نکنم». فاطمه آن‌قدر کارش را خوب انجام داد که تنها کسی در آن دوره بود که توانست با نمره ممتاز دیپلم گریم بگیرد.

اما انگار اشتیاق این دختر به تجربه و یادگیری مهارت‌های تازه تمامی نداشت چون او مدرک گرافیک کامپیوتری‌اش را هم گرفت؛ «من همه این مدارک را گرفتم تا شاید بتوانم برای خودم کاری دست و پا کنم ولی متاسفانه هیچ کس حاضر نمی‌شود به یک معلول کار بدهد. آنها به معلولیت آدم نگاه می‌کنند نه به اینکه چه توانمندی‌هایی دارد. برای کار به جاهای زیادی مراجعه کرده‌ام که تا الان به در بسته خورده‌ام».

کنسرت در عشق‌آباد

فاطمه وقتی نواختن آهنگ «ای الهه ناز» را یاد گرفت به سنتور بیشتر علاقه‌مند شد. اولین کنسرتی هم که داشت در فرهنگسرای بهمن با همین آهنگ بود. «تولد حضرت فاطمه(س) بود. مادرم هم بین جمعیت نشسته بود و وقتی نگاهش کردم دلم قرص شد. ای الهه ناز و‌ای ایران را نواختم و وقتی تمام شد نفس عمیقی کشیدم و عکس‌العمل مردم و تشویق آنها برایم خیلی غیر منتظره بود».

مادر فاطمه آن شب را به یاد می‌آورد و می‌گوید:«صندلی فاطمه نامناسب بود و او مدام از روی آن سر می‌خورد ولی بالاخره توانست کنترل خودش را حفظ کند و اجرای خوبی داشته باشد».

سنتور تا دکترا

فاطمه سال ۱۳۸۷ به‌عنوان دانشجوی موسیقی کنسرواتور ایران پذیرفته شد؛ «تصمیم گرفتم بروم موسیقی بخوانم».

او ادامه می‌دهد:«روز اول دانشگاه برایم درست مثل روز اول مدرسه بود؛ با این تفاوت که آن موقع خواهرم همراهم بود ولی این دفعه تنهای تنها بودم. اما رفتار دانشجویان و استادان برخلاف آن زمان خیلی عادی بود. ترم یک که بودم همه فکر می‌کردند من از موسیقی سر درنمی‌آورم و به من یک هفته مهلت دادند تا نت‌ها را حفظ کنم اما من این کار را قبلا یاد گرفته بودم».

با تمام این تفاسیر فاطمه مثل خیلی از معلولان دیگر مشکلات زیادی در رفت و آمد دارد. خودش در این باره می‌گوید:«فاصله خانه ما تا دانشگاه خیلی زیاد است. روزهای اول آژانس می‌گرفتم و با مادرم می‌آمدم ولی الان خودم به تنهایی با آژانس می‌آیم که خیلی هزینه‌بر است. همین طور برای سوار شدن و پیاده شدن مخصوصا اگر وسیله و یا ‌ساز دستم باشد از دوستان و همکلاسی‌هایم کمک می‌گیرم».

او از ترم سوم ‌ساز سنتور را به عنوان‌ ساز تخصصی خودش انتخاب کرده و امیدوار است بتواند این رشته را تا مقطع دکترا و آهنگسازی ادامه دهد.

فاطمه موفقیت‌هایش را مدیون خانواده‌اش می‌داند؛ خانواده‌ای که او را محدود نکردند و مانند خواهر دوقلویش هر امکاناتی را که در توانشان بود در اختیار او هم گذاشتند.

فاطمه می‌گوید:«سخت‌ترین لحظات برای من این است که مردم با نگاه ترحم‌آمیز به من خیره شوند. البته حس ششم خیلی خوبی هم دارم و تا متوجه شوم که کسی می‌خواهد از روی دلسوزی به من کمک کند کاری می‌کنم که با دیدن توانایی‌هایم از انجام این کار منصرف شود. من با معلولیت خودم کنار آمده‌ام و دلم می‌خواهد مردم هم این را بدانند و اجازه بدهند راحت زندگی کنم».

گردآوری:گروه خبر سیمرغ

منبع : سایت قطره

تازه‌های نشر - معرفی کتاب

 

خبرگزاری فارس: سرپرستی مددکاری اجتماعی

سرپرستی مددکاری اجتماعی


 کتاب «سرپرستی مددکاری اجتماعی زمینه‌ها و مفاهیم» نوشته میگ- سوم تی سویی با ترجمه سید احمد حسینی و افشین جاوید نسب منتشر شد.
 
مددکاری اجتماعی، تلاش مداوم بشر در گذر نسل‌ها برای ارتقای بهزیستی مردم است. سرپرستی در مددکاری اجتماعی، نه تنها یک عمل حرفه‌ای، بلکه عملی اخلاقی نیز هست. هدفهای کوتاه‌مدت در سرپرستی، بهبود توانایی مددکار اجتماعی برای کار مؤثر از طریق فراهم کردن محیط کاریِ مناسب، دانش حرفه‌ای، مهارتهای عملی و حمایت عاطفی است. هدف نهایی و بلندمدت، خدماتِ مؤثر و کارآمد برای مددجویان و تأمین رضایت شغلی و کارایی حرفه‌ایِ آن دسته از مددکاران اجتماعی است که مستقیماً در حوزة اجرایی فعالیت می‌کنند. هدف خاص سرپرستیِ مددکاری اجتماعی را می‌توان در سه گروه دسته‌بندی کرد: 1) هدفهای مددجویان؛ 2) هدفهای کارورزها؛ 3) هدفهای سرپرستها و مدیران.

نخست، سرپرست باید اطمینان یابد که مددجویان، بیشترین فایده را دریافت می‌کنند. او همچنین باید از عدم واکنشهای نامناسب کارکنان بخش ستادی به مددجویان مطمئن شود. دوم، سرپرست، کارورز را برای مراقبت مؤثر توانا می‌کند و یک باورِ دیگر به او می‌دهد تا علاقه به مداخلات خود را افزایش دهد و در پی رشد حرفه‌ای، استقلال خود را افزایش دهد.

در دستورالعملهای سرپرستی، سرپرست باید اخلاقی و ایثارگر باشد، درک حرفه‌ای و مسئولیت اجتماعی داشته باشد؛ همچنین به خود و کارورزان زیردست و مددجویان، نگرشی مثبت داشته باشد، عاقل و منطقی باشد و همیشه یادگیرنده‌ای دائمی باشد و دانش خود را به‌روز کند و به مشورت گرفتن از مدیران بالادست همّت گمارد و برای کسب حمایت و تبادل ایده‌ها با همکاران خود، از تخصص آنها بهره ببرد.

این کتاب به نام سرپرستی مددکاری اجتماعی: مفاهیم و زمینه‌ها که نویسندة باتجربه و ماهر در زمینة مددکاری اجتماعی، پروفسور «مینگ ـ سوم تی‌سویی» ، آن را نوشته، نخستین اثری است که در حوزة سرپرستی کارمندان در دسترس خوانندگان فارسی‌زبان قرار گرفته است. این اثر ضمن توجه به سرپرستی دانشجویان، تفاوتهای عمدة سرپرستی دانشجویان و کارمندان و درواقع سرپرستی ضمن خدمت را نیز بررسی کرده است. پروفسور تی‌سویی تلاش کرد تا ضمن معرفی ریشه‌های شکل‌گیری سرپرستی مددکاری اجتماعی، اهمیت مفاهیم و دیدگاههای مختلف را برجسته کند و به خواننده نشان دهد که مددکاری اجتماعی برای رسیدن به ایدئالهای خود، راه بس درازی در پیش دارد. او می‌کوشد با رهنمودهای عینی و ملموس، موانع، محدودیتها، قوّتها و ضعفهای سرپرستها و کارورزها و همچنین سازمانهای خدمات اجتماعی را تصویر کند. اهمیت رابطة بین سرپرست و کارورز در بهبود کیفیت خدمات‌رسانی به مددجویان بر کسی پوشیده نیست. تی‌سویی تلاش می‌کند تا با معرفی نظریه‌ها و الگوها، تصویر جامعی از الگوی سرپرستی نشان دهد. وی معتقد است که برای رسیدن به هدف نهایی مددکاری اجتماعی که خدمات بهینه و مناسب به مددجویان است، مشارکت هر چهار بخش، سرپرست، کارورز، مددجو و مؤسسه ضروری است.

در این کتاب برای نخستین بار خوانندة فارسی‌‌زبان با اصطلاح «بازیهای سرپرستی» آشنا می‌شود و مددکار اجتماعی با آگاهی از این بازیها، رابطة خود را با سرپرست/ کارورز بازشناسی می‌کند. در سرپرستی مددکاری اجتماعی کارمندان، چهار واژة کلیدی ایفای نقش می‌کنند: سرپرست، کارورز، مؤسسه، مددجو. در اینجا تمرکز بر سرپرستی کارورزی دانشجویان مددکاری اجتماعی نیست؛ گرچه بعضی از اصول اساسی می‌توانند در این حوزه اجرا شوند. با وجود این، سرپرستی کارمندان از سرپرستی دانشجویان بسیار متفاوت است. سرپرستی کارمندان دربرگیرندة تحرکات پیچیدة سازمانی، سلسله‌مراتب اقتدار مدیریتی و مسئولیتهای چندجانبه در بخشهای مختلف داخلی و خارجی یک سازمان خدمات انسانی است. هرچند بخش عمده‌ای از ارجاعات نویسنده به مطالعات غربی است؛ نگاه شرقی نویسنده در این اثر ملموس است و خواننده با مطالعة کتاب درمی‌یابد که با مباحث مطرح‌شده بیگانه نیست و در کار حرفه‌ای روزانة خود، آنها را لمس می‌کند.

انتشارات سمت این کتاب را با شمارگان هزار نسخه و قیمت ۵ هزار تومان از منتشر کرده است

منبع : خبرگزاری فارس

 

بمناسبت هفته سلامت و سالمندی - بیماری آلزایمر و مراقبت از مغز

بیماری آلزایمر چیست ؟ برای مراقبت از مغز چه کارهایی میتونیم بکنیم

بیماری پیش رونده ای است که سلولهای مغزی را از بین می برد و روی  توانای های فکری ، حافظه و تکلم اثرمی گذارد . شخص کارهای روزانه را نمی تواند به درستی انجام دهد . ژنتیک و روند پیری دو عاملی هستند تاثیرگذار.

برای داشتن مغزی سالم چه کار میتوانیم بکنیم :

غذای سالم را دربرنده غذایی مان قرار دهیم مانند استفاده از میوه هاو سبزیجات . میوه هایی مانند تمشک ، اسفناج ، شاتوت ، انگورسیاه و خوردن ماهی و روغن امگا3 .

ورزش بکنیم . به صورت مستمر و ملایم ورزش روزانه داشته باشیم .

با دوستان و اقوام معاشرت کنیم سعی کنیم ارتباطات اجتماعی خودمان را افزایش دهیم .  

سعی کنیم از بازیهای مختلف استفاده کنیم مثل شطرنج ، حل کردن شطرنج . درکلاسهای مختلفی مثل زبان یاموسیقی شرکت کنیم . به مکانهای مختلف برویم .

اگردارای بیماری فشارخون و یا کلسترول و یا قند خون هستیم یا افزایش وزن داریم مراقبت لازمه را داشته باشیم

به سلامت خودمان اهمیت بدهیم و معاینات دوره ایی داشته باشیم و سعی کنیم فشارهای عصبی نداشته باشیم .

 

 

هفته سلامت گرامی باد

 

 

زندگي سالم، طول عمر بيشتر ،شعار روز جهانی بهداشت 

روز شمار هفته سلامت 91

روز اول 18 فروردین ماه: سالمندی، ورزش، سلامت معنوی

روز دوم 19 فروردین ماه: سالمندی و آموزش همگانی

روز سوم 20فروردین ماه: سالمندی و حوادث و بلایا

روز چهارم 21فروردین ماه: سالمندی و شهر دوست دار سالمند

روز پنجم 22فروردین ماه: سالمندی، سلامت و همکاری‌های بین بخشی

روز ششم 23فروردین ماه: سالمندی و مراقبت در برابر بیماری‌ها

روز هفتم 24فروردین ماه: سالمندی و کرامت اجتماعی 

 

 

همایش مددکاری اجتماعی - بررسی ابعاد اجتماعی تصادفات رانندگی در ایران

به اطلاع می رساند مورخ ۹۱.۱.۲۱ ساعت ۱۱:۳۰ الی ۱:۳۰ همایشی تحت عنوان بررسی ابعاد اجتماعی تصادفات رانندگی در ایران در سالن شهید مطهری  دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی برگزار خواهد شد.

این همایش با همکاری انجمن مددکاری اجتماعی ایران توسط انجمن علمی دانشجویی مددکاری اجتماعی دانشگاه ترتیب داده شده است. محورهای همایش به ترتیب ذیل خواهد بود:

 - بررسی علل اجتماعی بروز تصادفات با تاکید بر تاثیر استبداد بر قانون گریزی

- بررسی پیامدهای اجتماعی تصادفات (همچون دیه، بی سرپرست شدن خانواده، دچار معلولیت شدن افراد و...)

- مداخلات مددکاری اجتماعی در کار با بازماندگان حوادث (راهکارهای مددکاری اجتماعی در کار با کسانی که دچار ضایعه روانی پس از حادثه شده اند.)

که  موضوعات بیان شده به ترتیب  توسط سخنران ذیل  مطرح خواهد شد:

استاد محترم دکتر مصطفی پودراتچی (عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی) ، 

جناب آقای موسوی چلک( رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران و مدیر کل دفتر آسیب دیدگان اجتماعی وزارت تعاون کار و رفاه اجتماعی )
 

و جناب آقای ببری (مددکار اجتماعی و متخصص مداخله در بحران های خرد)


http://madadkari-allame.blogfa.com/

تقدیم به تمامی ناشنوایانِ عزیز...


شما دهان تان پُر از شعرهاى عاشقانه است
شعر‌هایی‌ به طعم پونه ی کوهی,
آویشنِ خیس 

 کنارِ چند پر از کبوترِ سفید
و تا گله ی گوزن‌ها را
... که از بهار‌ترین نقطه ی رویاتان می‌‌گذرند
می‌ بینید
حرف نمی‌‌زنید


فقط
دست هاي تان را تكان مى دهيد!
راست گفت مادرم؛
بچه هاى خوب
هيچ وقت با دهانِ پُر
حرف نمى زنند...!!


(بهرنگ قاسمى)

 

رسیدن به کمال

 

 

 

 

داستان بسیار خواندنی

رسیدن به کمال


در نیویورک، بروکلین، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود...

او با گریه گفت: کمال در بچه من "شاینا" کجاست؟ هرچیزی که خدا می آفریند کامل است. اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند.

بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره.کمال خدا در مورد شاینا کجاست ؟! افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند ...

پدر شاینا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شاینا را به دنیا می آورد، کمال اون بچه رو در روشی می گذارد که دیگران با اون رفتار می کنند


و سپس داستان زیر را درباره شاينا گفت:

یک روز که شاینا و پدرش در پارکی قدم می زدند تعدادی بچه را دید که بیسبال بازی می کردند. شاینا پرسید : بابا به نظرت اونا منو بازی میدن...؟! پدر شاینا می دونست که پسرش بازی بلد نیست و احتمالاً بچه ها اونو تو تیمشون نمی خوان، اما او فهمید که اگه پسرش برای بازی پذیرفته بشه، حس یکی بودن با اون بچه ها می کنه. پس به یکی از بچه ها نزدیک شد و پرسید : آیا شاینا می تونه بازی کنه؟! اون بچه به هم تیمی هاش نگاه کرد که نظر آنها رو بخواهد ولی جوابی نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتیاز عقب هستیم و بازی در راند 9 است. فکر می کنم اون بتونه در تیم ما باشه و ما تلاش می کنیم اونو در راند 9 بازی بدیم....

درنهایت تعجب، چوب بیسبال رو به شاینا دادند! همه می دونستند که این غیر ممکنه زیرا شاینا حتی بلد نیست که چطوری چوب رو بگیره! اما همینکه شاینا برای زدن ضربه رفت ، توپ گیر چند قدمی نزدیک شد تا توپ رو خیلی اروم بیاندازه که شاینا حداقل بتونه ضربه ارومی بزنه...اولین توپ که پرتاب شد، شاینا ناشیانه زد و از دست داد! یکی از هم تیمی های شاینا نزدیک شد و دوتایی چوب رو گرفتند و روبروی پرتاب کن ایستادند. توپگیر دوباره چند قدمی جلو آمد و اروم توپ رو انداخت. شاینا و هم تیمیش ضربه آرومی زدند و توپ نزدیک توپگیر افتاد، توپگیر توپ رو برداشت و می تونست به اولین نفر تیمش بده و شاینا باید بیرون می رفت و بازی تمام می شد...اما بجای اینکار، اون توپ رو جایی دور از نفر اول تیمش انداخت و همه داد زدند : شاینا، برو به خط اول، برو به خط اول!!! تا به حال شاینا به خط اول ندویده بود! شاینا هیجان زده و با شوق خط عرضی رو با شتاب دوید. وقتی که شاینا به خط اول رسید، بازیکنی که اونجا بود می تونست توپ رو جایی پرتاب کنه که امتیاز بگیره و شاینا از زمین بره بیرون، ولی فهمید که چرا توپگیر توپ رو اونجا انداخته! توپ رو بلند اونور خط سوم پرت کرد و همه داد زدند : بدو به خط 2، بدو به خط 2 !!! شاینا بسمت خط دوم دوید. دراین هنگام بقیه بچه ها در خط خانه هیجان زده و مشتاق حلقه زده بودند.. همینکه شاینا به خط دوم رسید، همه داد زدند : برو به 3 !!! وقتی به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شاینا، برو به خط خانه...! شاینا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن شاینا رو مثل یک قهرمان رو دوششان گرفتنند مانند اینکه اون یک ضربه خیلی عالی زده و کل تیم برنده شده باشه...

پدر شاینا درحالیکه اشک در چشم هایش بود گفت:
اون 18 پسر به کمال رسیدند...


این روتعمیم بدیم به خودمون و همه کسانی که باهاشون زندگی می کنیم
هیچ کدوم ما کامل نیستیم و جایی از وجودمون ناتوانی هایی داریم
اطرافیان ما هم همین طورند
پس بیاید با آرامش از ناتوانی های اطرافیانمون بگذریم و همدیگر رو به خاطر نقص هامون خرد نکنیم
بلکه با عشق، هم خودمون رو به سمت بزرگی و کمال ببریم و هم اطرافیانمون رو

 

تبریک سال نو

سلام دوستان خوبم

رودها در جاري شدن و علفها در سبز شدن معني پيدا ميکنند...
کوهها با قله ها و درياها با موج ها زندگي پيدا ميکنند...
و انسانها همه انسانها با عشق...
فقط با عشق...
پس بار خدايا بر من رحم کن ...
بر من که ميدانم ناتوانم رحم کن..
باشد که خانه اي نداشته باشم.
باشد که لباس فاخري نداشته باشم.
باشد که دست و پايي نداشته باشم...
اما نباشد هرگز نباشد ...
که در قلبم عشق نباشد...
هر گز نباشد...
آمين...

اشکها و لبخندها سالی پر از شادی و سلامت و برکت و مهربانی و دوستی و گذشت و عشق را برایتان آرزو می کند . دوستان ایرانی و دوستانی که همیشه از این وبلاگ بازدید داشتید در هر کجایی از این دنیا هستید عیدتان مبارک . امیدوارم همه روزهای زندگیتان عید باشد .