تا آرامش مردم نبايد دمي آسود

 هم اكنون درتهران و ساير شهرهاي ايران با تغيير آب و هوا مواجهيم و جريان هوا روبه سردي مي گرايد . همه در منازل خودباخيالي آسوده تغيير فصل رابه نظاره نشسته اند . بچه ها به فكر بازگشايي مدارس ، دانشجويان به اميد ارتقاء تحصيلي ، پدرو مادرها براي خريد وسايل فرزندانشان ، همه گوياي فرارسيدن فصل پاييز است ،شوروحالي در كوچه و خيابانها به پاست كه نگو .

 آيا دراين ميان دمي به ياد افرادي هستيم كه به جاي سقف و ديوارهاي بتون وآجر مي بايست زير چادرهاي پارچه اي و پلاستيكي اهدايي سازمان هلال احمر روزگار را به سختي بگذرانند چادرهايي كه با كوچكترين نسيم به لرزش در مي آيد وزوزه باد را در گوش كودكان به فرياد هيولاهاي داستاني تبديل ميكند. سرما خرامان خرامان خود را به داخل چادر ها مي كشاند تا ببيند بربدن چه افرادي مي تواند آسيب برساند .خاك و غبار هم كه ديگر جاي خود دارداز يكسو سينه هاو چشمهاي افرادرا آماج تير خود قرار داده اند وازسويي به عنوان مهمان ناخوانده بر سر سفره هاي بي فروغ اين مردم آسيب ديده يورش برده و سختي زندگي درآوارگي را چندين برابر كرده است .

 

تصور كنيد هرروز كه مي گذرد با طلوع خورشيد و باز شدن چشمها (البته اگر دمي از ترس ودلهره برروي هم گذارده شود)ديدن آوار و خرابي وويراني خانه ها براستي به گل نشستن آمال و آرزوهاي ساكنين مناطق زلزله زده را به همراه دارد. افراد كهنسال ،زنان و مرداني كه هنوز از شوك مرگ عزيزانشان بيرون نيامده اند وحوصله سرو صداي كودكان را ندارندو اين عزيزان باغم محروميتها به طلب محبت ومهرباني از نگاه بزرگان به دست و پايشان مي پيچند ولي كسي اين دلهاي پنهان و نداي درونيشان را نمي شنود واين از جمله ناكامي هاي كودكان است كه گذشته وحال فنا شده خود را با اميدي كم رنگ به آينده پيوند مي دهند.اشك در چشمهاخشكيده وبغض راه گلو رابسته است. ديدن آوار حادثه دلخراش را يك لحظه ازنظرها محو نمي كندعلاوه برآن، پس لرزه ها آرامش وآسايش را ازچشمها و قلبها ربوده است. بازماندگان نگران ودلواپس از اين كه مبادا باوقوع زلزله جديد شمار ديگري از اقوام را از دست بدهند.

 

درآن لحظه هاي هولناك ديدن تلاش و فعاليت مردم جهت كمك رساني به مجروحان و زخمي ها و انتقال آنها با هر وسيله اي به تبريز،خود گوياي روحيه تعاون و نوع دوستي افراد بود. هركس سعي مي كرد تاجايي كه مي تواند خودش، بستگانش را با چنگ و دندان هم كه شده از زير خروارها خاك بيرون  بكشد و در صورت عدم توفيق از ديگران استمداد بطلبد. بابيرون آوردن هر فرد از زير آوار شماري از اقوام به دنبال او راه مي افتادند تا اين گوهر گرانبها را كه به سختي به دست آورده بودند به رايگان از كف ندهند و او را گم نكنند محشري كه صحبتش مي شود در اينجا به چشم ديده مي شد. عده اي برسروروي خود مي كوفتند و اسامي خانواده خود را بر زبان مي راندند. عده اي از خدا ياري مي خواستند كه اقوامشان سلامت باشند .

 در حين زلزله اولين گروههاي امدادي از سوي دانشگاه علوم پزشكي اردبيل و تبريز براي كمك رساني عازم منطقه شدند.با توجه به اينكه در بدو امرسيستم هاي مخابراتي قطع شده بود وهمه توسط پیامک  از حال هم خبر دار شدند( به قول رئيس بيمارستان اهر بدون اينكه كسي خبر بسيج عمومي را دريافت نمايد) براساس وجدان كاري با قلبي مملو از عشق به خدمت ،خود را به محل حادثه رسانيدند. در كمتر از 6ساعت بيمارستان صحرايي باهمه امكانات در حياط بيمارستان به درمان بيماران مشغول بود .اين ازجمله افتخارات اين قشر خدوم است كه با وجود ترس ودلهره ناشي از زلزله كه دردل خودشان وجود داشت ولي براي كمك به همنوعان اقدام نموده بودند.    

                                                        
 درهمان نخستين ساعت وقوع زلزله، بيمارستان امام رضا (ع)تبريز با سيل جمعيت وبرو شد و در مدت كوتاهي علاوه برتختهاي بخشها ،اور‍ژانس ، سالنها وحتي حياط بيمارستان براي درمان مجروحان مهيا شده بود و كادر درمان خستگي ناپذير براي امدادرساني حاضر بودند .ساعتها تلاش بي وقفه رمقي براي كسي باقي نمي گذاشت ولي شوق كمك رساني مانع از آرام وقرار آنهامي شد.

 دراين ميان مددكاران بهداشتي درماني مانند ساير پرسنل ،همدوش آنها در بين بخشها به فعاليت مي پرداختند و براي رفع نياز بيماران  سر از پانمي شناختند . آنها يا براي معرفي افراد بدون هويت با بهزيستي ،كميته امداد ،استانداري ويا براي تهيه مايحتاج مالي و غذايي بيماران با خيرين (با هماهنگي مدير بيمارستان) ارتباط برقرار مي كردند . آنان صادقانه و از روي خلوص نيت ساعتها بدون استراحت كار مي كردند . اين احساسي شعف آور است كه  انسان براي خدا بدون چشم داشتي به پول ومال از دل وجان كار نمايد . (حتي خانواده خود را هم به دست فراموشي داده بودند وفقط وفقط ازخدا باري مي خواستند.)

 كمكهاي نقدي يا به مددكاري يا به مدير بيمارستان داده مي شد و آنها طي صورتجلسه مبلغ واريزي را براي زلزله زدگان خرج مي كردند. اكثرا افرادي كه توسط نيروهاي امدادي اعزام شده بودند يا لباس سالمي به بر نداشته و يا در موقع درمان پاره و كثيف شده بود، اغلب بدون پوشش مناسب بودند دراينجا بودكه مددكاري به اتفاق مديريت بيمارستان با قسمتي از پولهاي اهدايي لباسهاي مناسب و نو خريداري كرده و از بيماران و همراهانشان خواسته مي شد تا در زمان ترخيص هرگونه پوششي كه مناسبشان بود(با احترام هرچه تمامتر)  را انتخاب نموده وبا خود ببرند..

 در جاي ديگر وقتي نياز به تجهيزات پزشكي(مانند عصا ،واكر،تخت بيمارستاني ...) بود باهمان پولهاي اهدايي خريداري و به بيمارتحويل  داده مي شد تا توسط آن بتواند مشكل خود را برطرف نمايد.

 از ديگر خدمات مددكاري در اين ميان مشاوره به افرادي است كه روحيه و اميد خود را از دست داده اند بايد براي بازگشت آنها به حالت اوليه تلاشهاي زيادي شود و اين نياز به زمان دارد. بايد پس از ترخيص هم آنهارا در نظر گرفت و با آنهابه صورت گروه درماني كار كرد .

 طي بازديدي كه از بيمارستان شهدا داشتم طفل 3-4 ساله اي راديدم كه از زير آوار بيرون آورده شده بود سر و پايش شكسته شده بود هردو را جراحي نموده بودند ،وزنه كوچكي به پاي او متصل بود،كودك خواب بود و مادرش با چشماني قرمز ناشي از بي خوابي برسر بالين وي ايستاده بود .پزشكان وي را ترخيص كرده بودند ولي 4روز بودكه مادر تصميم به جابه جايي وي نداشت وقتي جريان را جويا شديم اوگفت اگر ممكن است بچه ومادر را تحويل بهزيستي بدهند زيرا در چادر امكان نگهداري فرزندش وجود ندارد در پاسخ اين  سوال كه  مگر اقوام شما نيستندكه به شما درنگهداري فرزند كمك كنند ،گفت، هستند ولي در چادري كه وسيله گرمايي وجود ندارد،تختي نيست كه وزنه پاي بچه را از آن آويزان كنند چگونه ممكن است كه اين بچه را برد. به اوگفته شد در صورت وجود خير براي او تختي خريداري خواهد شد تا با خودش ببرد و از فرزندش بين اقوام و خويشانش مراقبت كند . مادر درمانده با كمي آرامش قبول كرد. از او جداشديم ومن به اين نكته فكر مي كردم كه براستي مردم چگونه با سرماي زودرس اين منطقه مواجه خواهند شد؟ بدون داشتن امكانات لازم و ضروري آيا امكان بقا وجود خواهدداشت .

در جايي ديگر پيرزني روي ويلچر نشسته بود و پاهاي ورم كرده اش رانشان مي داد. از او سئوال شدكه هنگام زلزله كجابوده ؟در پاسخ گفت كه در حال استراحت بود كه آوار برسرش خراب شده بوده و توسط همسرش (پيرمردي كه ويلچر اورا حركت مي داد)نجات يافته. ازپيرمرد به خاطر دلاوريش تشكر كرديم ولي هردو با غم بسيار جانگدازي (درحالي كه اشك در گوشه چشمانشان موج مي زد)گفتند كه عروس و نوه ها دردم جان سپرده اند و تحمل اين غم جانگداز برايشان سخت است. قطعا يادآوري اين لحظات بسيار دردناك خواهد بود.

 در قسمتي ديگر دختر 18ساله اي راديديم كه غمگين روي تخت درازكشيده بود .از او جريان مجروح شدنش را جويا شديم و او گفت كه ابتدا او سالم بوده و به نجات ساير اقوام خود پرداخته بود كه ناگهان آوار برسرش خراب شده  و پا و لگن اورا درگير نموده بود ، ابتدا او رابه درمانگاه خصوصي برده بودند و آنها گفته بودند كه او هيچ مشكلي ندارد ولي بعد از چند روز پاي او ورم كرده و دردناك مي شود وقتي به بيمارستان آورده مي شود تشخيص شكستگي داده مي شود وبه درمان او مي پردازند وي به آينده به تلخي نگاه مي كند او كنكورداده و منتظر جواب بوده ولي حالا برايش زياد تفاوتي ندارد كه قبول شود ياخير. تعدادي از بستگانش در مقابل چشمانش پرپر شده بودند.

 

به قول خواهرش وقتي چشمانشان را روي هم ميگذارند احساس ميكنند زمين زير پايشان در حال حركت است .آنها مي ترسند و نگران از آينده خود.

 درجايي ديگر پسرجواني روي تخت دراز كشيده بود او از ناحيه كمر، ستون مهره ها و پاها آسيب ديده و تحت  عمل جراحي قرار گرفته بود .ازاو درمورد نحوه آسيب ديدنش پرسيديم وي با دلي غم آلود اين گونه بيان كرد كه همسرو فرزندش را از زير آوار در آورده بود كه ناگهان زلزله بعدي سر ميرسد و او را باخود به درون خروارها خاك مي كشاند ،دنيادر برابر ديدگانش تيره و تار مي شود و ديگر چيزي نمي فهمد تا به خود مي آيد و محيط بيمارستان را درك مي كند و تازه مي فهمد كه خودش هم يكي از قربانيان زلزله شده است .او با نگراني از اينكه پدر پيرش بر بالين وي ايستاده و مانند بچگيش به مراقبتش مشغول است ناراحت است .او شغلي ندارد ،درآمدي ندارد حال چه بايد بكند .غمي سنگين سروپاي اورا در برگرفته است نمي داند تابه كي بايد بر بستر باشد.

در بيمارستان اهر كادر درماني در حياط در زير چادرهاي بيمارستان صحرايي به معالجه بيماران مشغولند .با مسئول آن مركز صحبت كردم كه باوجودي كه آسيب جدي به مركز وارد نشده پس چرا كادر در حياط مشغول به كارند؟جواب داده شد كه همه از كادر درماني و بيماران مي ترسند كه زير سقف بخوابند ترجيح مي دهند در چادر ها باشند تا اگر خداي ناكرده اتفاقي افتاد چاره اي داشته باشند.

سر پرست مركز از ترس نهفته خود مي گفت كه همه اش نگران است .او  وساير كادر  نياز به مشاوره دارند آنها ازهمان اوان خانواده خود را به خداي احد و واحد سپرده اند و براي خدمت به خلق دست به كار شده اند .

 آنها از دغدغه هاي خود مي گفتند از اينكه در حياط و زير چادر فعلا كه هوا نسبتنا خوب است بد نيست ولي سرماي زودرس پوست افراد را مي كند و قطعا ديگر نميتوان در زير سقف آسمان به كار پرداخت .ا ز مسئولان مي خواهند كه هرچه زودتر دست به كار بشوند وبه ساخت و سازو درمواردي به بازسازي بپردازند . زيرا مردم كه  براي ابد نمي توانند در چادر هاي سرد وبدون وسايل گرمايي زندگي كنند.

مردم از بهداشت ودرمان گله اي نداشتند و از ارائه خدمات صادقانه تشكر مي كردند ولي اين نمي تواند مايه دلخوشي مسئولين باشد زيرا سرپناه ،آب وهواي سالم ،وسايل گرمايي، وسايل بهداشتي (حمام و دستشويي) براي همه علي الخصوص زنان وكودكان لازم و ضروري است. اگر دير بجنبيم براستي بايد تاوان سختي را بپردازيم .

اين سازندگي به كمك استانداري ،اهالي ،افراد خير و مراكز دولتي (خاكبرداري ،تسطيح ،اعطاي وام ساخت و ساز ،اعطاي مصالح رايگان يا به نسبه رايگان ،نيروي انساني كار آمد بومي ) به جهت ساخت وساز بسيار مي تواند رهگشا باشد.

اگر باور نداريد شبي را در چادر بخوابيد تا سرما را در عمق استخوانهاي خود حس كنيد.

تا آرامش مردم  نبايد دمي آسود.

 

                                                             فرزانه یعقوب

 

                            مسئول اداره مددکاری وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی

 

http://webda.behdasht.gov.ir/index.aspx?siteid=326&pageid=32638&newsview=70948