زنگ مهر، رنگ زندگی
تابستان سبز و گرم امسال هم با همهی رویدادهایش به روزهای پایانیاش نزدیک میشود و پاییز رنگرنگ با ماه مهر از راه میرسد، ماه مهربانی، ماهی که رنگ زندگی به هر شهر و دیاری پاشیده میشود.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقهی فارس، مهر امسال اگرچه در سایهی بسیاری رویدادهای سیاسی و اجتماعی، کمهیاهوتر از سالهای گذشته آرام، جای تابستان را میگیرد اما هنوز بسیاری دغدغههای پارسال اولیا، مربیان و دانشآموزان، بهعنوان دغدغه، پا برجا مانده است.
امسال مهر البته تفاوت دیگری هم دارد، گرانی، کیف، کفش، لباس، شهریهای که همه میگویند نباید گرفت اما میگیرند!! سرویس، ترافیک و ... وضعیت اقتصادی نامناسب بسیاری از مردم.
امسال مهر خیلیها نمیتوانند کیف و کفش نو بخرند، خیلی از بچههایی که نه در مدارس شاهد درس میخوانند، نه در مدارس تیزهوشان و نمونه و ....، بلکه در مدرسههایی عادی، گاهی درون شهر، چندتایی هم بیرون شهر، در فاصلههایی که نه نزدیک است و نه دور، فاصلههایی که هیچوقت هیچ مسوول استان و شهری فکر طی کردن آن را هم به ذهنش خطور نمیدهد!!
مدرسههایی که در میانهی راه، در روستا و آبادی حاشیهی جادهها، یا نقاطی کمی دورتر از جاده اصلی قرار گرفتهاند، مدرسههایی که بچههایش گاهی به علت نداشتن، اردو نمیروند!!
دیروز یکی میگفت: پارسال برای بچههای مدرسهمان اردو گذاشتیم اما هیچ کس برای ثبتنام نیامد، علت را که جویا شدیم، مادران بچهها گفتند برای آمدن اردو باید چند هزارتومانی داشته باشیم که غذا و تنقلات بخریم، اما...
میگفت: معلمها پول گذاشتند، کتلت و خیارشور و گوجه و نان و دوغ خریدیم، آنوقت همه به اردو آمدند، خندیدند و وقت رفتن گفتن، حالا فهمیدیم که وقتی میگویند اردو ، منظورشان چیست؟!! چون تا آن روز، اردو نرفته بودند!!
مهر باز هم رسید اما خیلیها در خیلی از مدرسههای همین دیار که ایران و فارس و شیراز نام دارد، صبحها گرسنه به مدرسه میروند، کفشهایشان همان کفش پارسال یا شاید قبلتر است با وصلهای بیشتر و کیفهایشان و خیلیها هم کیف کولی میخرند با مارک... پانصد هزار تومان!!
مهر باز هم آمد و بچهها هم مثل بزرگترها دستهبندی میشوند، گروه داراها، گروه ندارها، به خط میشوند، استاندار زنگ مدرسه داراها را بهصدا در میآورد و در میان داراها حرفهایی از اینکه علم خوب است و درس خواندن عاقبت بهخیری دارد میزند و برای ندارها اما معلمها حرف میزنند، همان معلمهایی که میتوانستند جای دیگر، بین داراها معلم باشند، اما ماندند!!
مهر باز هم آمد، مهری که پیشقراول سرمای زمستان است و باز هم دندانهای خیلی از بچهها موقع آمدن به مدرسه و وقت درس خواند، بههم میخورد و من چقدر از این صدا متنفرم، چقدر از اینکه بخواهیم این صدا را با نفت و با علاالدینی بخوابانیم که دیگر جادو بلد نیست و فقط میسوزاند، هم تن و هم جگر آدم را میسوزاند.
مهر آمد و باز هم امسال مسوولان آموزش و پرورش فارس که روزی مدرسه هفده شهریور را با آن همه قدمت و با آن همه قوت، خراب کردند تا جایش نیکوکاری مدرسه بسازد، برسر قولشان نمادند و بچههای آن مدرسه را به ساختمانی قدیمی و فرتوت فرستادند و حتی برای نامههایشان تره هم خرد نمیکنند.
مهر آمد اما مدرسهای که دختربچههای مدرسه هفده شهریور، دیگر حتی خواب مدرسه نو را هم نخواهند دید، چون مسوولان آموزش و پرورش به نیکوکاری قول دادهاند نامش را در ازای خدمت نیکویش، روی تابلوی بزرگ بنویسند و مدرسه را هم هرطور که نیکوکار خواست بگردانند!!
مهر آمد و آرام آرام، فرشها و یخچال و تلویزیونهایی که برای اجاره دادن کلاسها در طول تابستان، آورده بودند، جمع شده و به انبار میرود اما کسی نمیگوید که تا کی باید مدرسه بهجای میهمانپذیر، جایگزین شود و جور زیرساختها را بکشد و بهجای آنکه تابستان فرصتی برای مرمت مدرسه تلقی شود، زمانی برای کسب درآمد و عایدی که حتماً عدد و رقم آن مشخص و محل مصرفش هم معین است! بدل میشود!!!
مهر ماه آمد، ماه مدرسه، ماهی که زندگی رنگیتر از هر ماه خواهد بود، اما کاش زندگی همه مردم رنگی شود، کاش قیمتها بشکند، کاش درآمدها بهتر شود، کاش همه بچهها بتوانند کیف و کفش و لباس نو داشته باشند و کاش مسوولان به قولی که در مورد مدرسههایی مثل هفده شهریور شیراز دادند عمل کنند و کاش زنگ یکی از مدرسههای بیرون شهر!! را یک استانداری، فرمانداری یا... به صدا درآورد و برای بچهها از خوبیهای علم و البته عمل سخن بگوید.